نوشته شده توسط : دل سوخته

 
 
تنهايم را با تو قسمت مي كنم

سهم كمي نيست

گسترده تر از عالم تنهايي من عالمي نيست

غم آنقدر دارم كه ميخواهم تمام فصل ها را بر سفره رنگين خود بنشانمت

بنشين غمي نيست

آدم من

بر من نگير اين خود ستايي را

كه بي شك تنهاتر از من در زمين و آسمانت حوایی نيست

آئينه ام را بر دهان تك تك ياران گرفتم تا روشنم شد

در ميان مرده گانم همدمي نيست همواره چون من

نه ، فقط يك لحظه خوب من بيانديش

لبريزي از گفتن

ولي در هيچ سويت محرمي نيست

من قصد نفي بازي گل و باران را ندارم

شايد براي من كه همزاد كويرم شبنمي نيست

شايد به زخم من كه مي پوشم ز چشم شهر آن را در دستهاي بي نهايت

مهربانش مرحمي نيست

شايد و يا شايد هزاران شايد ديگر

اگر چه اينك به گوش انتظارم

جز صداي مبهمي نيست
مي كنم

سهم كم

تنهايم را با تو قسمت
ي نيست



:: بازدید از این مطلب : 254
|
امتیاز مطلب : 86
|
تعداد امتیازدهندگان : 24
|
مجموع امتیاز : 24
تاریخ انتشار : 27 تير 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : دل سوخته

ای عطر گل یاس! دلم را دریاب!

ای منبع احساس دلم را دریاب

من تشنه یک قطره محبت هستم

یا حضرت عباس! دلم را دریاب

میلاد اباالفضل(ع)، ماهتاب شب­های غریبی حسین(ع) و اسوه باشکوه جانبازی مبارک باد!

"

اباالفضل، آیه­ای­ست برای معنی سوره ایثار که از حرمت اسمش، درهای آسمان گشوده خواهدشد.

"

عباس(ع)، چراغ خانه اهل بیت(علیهم‌السلام) در شب­های بی­پناهی تاریخ است.

"

السلام علیک، ای کهکشان سوخته! سوسوی ستاره حضور تو در شب میلادت مبارک باد!

"

ای ماه بنی­هاشم! چه باشکوه در روز میلادت، فرشتگان بر قداست دست­هایت بالافشانی و هلهله می‌کنند!

"

عباس، زلالی زمزم، صفای مروه، عطش اسماعیل و جهاد نفس در رمی‌جمرات است که بی­عشق او کعبه دل، حاجی ندارد.

یا باب­الحوائج! امروز که آفتاب میلاد تو، آفتابگردان جان­ها را به سمت تو مایل کرده است، ما را دریاب!

"

عباس(ع)، زیباترین منظره بردباری است که می­توان از پنجره ایمان به آن نظر افکند.

"

عطش اباالفضل، نماد زنده نگه داشتن تشنگی به ذات الهی است و این عطش، با اقتدا به عباس ممکن می­شود.

"

مبارک باد میلادت، ای آن که از ابتدا، فراتِ چشم­هایت در کنار دشت کربلای پیشانی تو، به تیر عشق حسین نشسته بود!

"

عبّاس، شمعی است که زندگی در شعله­های آن، روشنی­بخش هر دو جهان است.

"

امشب، چلچله­هایی از نور در خانه علی، بشارت حلول ماه قبیله را می­دهند؛ مژده طلوع اباالفضل(ع).

اباالفضل(ع)، اسوه پایمردی، مفهوم هم­دردی، تقوای پنهانی و سلوکی عرفانی­ست.

برای اباالفضل­گونه­شدن، باید از دریچه چشمان حسین(ع)، جهان را نگریست.

مبارک باد میلاد بزرگ علم­دار کربلا، نگین درخشان عاشورا، آمیزه لطافت و استقامت، عباس(

 

ع)!



:: بازدید از این مطلب : 290
|
امتیاز مطلب : 96
|
تعداد امتیازدهندگان : 29
|
مجموع امتیاز : 29
تاریخ انتشار : 25 تير 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : دل سوخته

آن روز در نگاه تو و خنده بهار
مي
شد به منتهاي شكفتن اشاره كرد
مي شد ميان چشمك ياس و نسيم صبح

دل را فداي چشم
نجيب ستاره كرد
هر صبح

با صداي تو بيدار مي شوم

در قلب من هميشه مي آيد
صداي تو
هر چه نگاه عاطفه و اشك شبنم ست

با قطره هاي ساكت باران فداي
تو
اي انتظار خسته گل هاي رازقي

 
تو يادگار نسترن و ياس و شقايق ي

 
تو
بردي از ميان سكوتم دل مرا
 
تو معني سرودن پاك حقايقي

تو جاده رسيدن

قلبي
به آسمان
من بي تو ذره ذره بدان آب مي شوم

تا سرزمين سبز تجسم مي آيم و

در
بين راه عاشق مهتاب مي شوم
تو با وفاترين افق دور مبهمي

يادت كنار ساحل دل
تاب مي خورد
هر قوي تشنه اي كه ترك مي خورد دلش

از بركه لطيف دلت آب مي
خورد
نقاشي تمام افقهاي عالمي

نقاشي ام بدون تو بي رنگ مي شود

در شعر من
هميشه تو معناي بودني
قلب غزل براي تو دلتنگ مي شود

تو قصه مهاجرت غم ز شهر
عشق
تو ماندني ترين گل خوشبوي ميخكي

تنها تو بال عاطفه را ناز ي كني

 
تو
مهربان ترين گل زيباي نسترنی
تب مي كند بدون تو احساس پاك عشق

جز تو چه
كس
نگاه مرا ناز ميكند

جز تو چه كس نگاه مرا ناز ميكند

جز تو چه كس كنار
دلم مي نشيند و
روح مرا روانه پرواز ميكند

 
هر وقت شهر پنجره ها باز
ميشود
من ابتداي نام ترا گوش مي كنم

وقتي به عشق مي رسم از لذت نگاه

غم را
به حرمت تو فراموش ميكنم
آن لادني كه كاشته اي در
دلم هنوز

گاهي دلش براي
دلت شور مي زند
پروانه اي ز باغ تبسم مي آيد و
دل را به سوي شمع پر از نور مي
زند
احساس من هميشه پر از قطره هاي عشق
قلبم بدون نام تو دلگير مي شود

هر صبح نغمه هاي من و قلب عاشقم
بر برگ هاي عاطفه تكثير مي شود

تو بهترين حكايت
گل هاي نرگسي
با چشم تو نگاه پر از ياس مي شود

در لا به لاي عاطفه هاي
نوازشت
عطر نجيب خاطره احساس مي شود

تا آخرين نگاه به ياد توام بدان
دل هر چه مي كند همه آن براي تو
قلب مرا كه برده اي و رفته ام ز دست

قلب تمام عشق
پرستان فداي تو



:: بازدید از این مطلب : 282
|
امتیاز مطلب : 80
|
تعداد امتیازدهندگان : 23
|
مجموع امتیاز : 23
تاریخ انتشار : 23 تير 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : دل سوخته

می رسد روزی ...

به كودكي گفتند :عشق چيست؟
گفت : بازي

 

به نوجواني گفتند : عشق چيست؟
گفت : رفيق بازي

 

به جواني گفتند : عشق چيست؟
گفت : پول و ثروت

 

به پيرمردي گفتند : عشق چيست؟
گفت :عمر

 

به گل گفتم: عشق چيست؟
گفت : از من خوشبو تره

 

به پروانه گفتم: عشق چيست؟
گفت :از من زيبا تره

 

به خورشيد گفتم عشق چيست؟
گفت: از من سوزنده تره

 

به عاشقي گفتند : عشق چيست؟
چيزي نگفت آهي كشيد و سخت گريست

 

به عشق گفتم تو آخر چه هستي ؟؟..
گفت نگاهي بيش نيستم....



:: بازدید از این مطلب : 254
|
امتیاز مطلب : 88
|
تعداد امتیازدهندگان : 26
|
مجموع امتیاز : 26
تاریخ انتشار : 23 تير 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : دل سوخته

اشک وبغض برروح سرگردانم هجوم وحشتناکی اورده بودند

وتا حوالی سحربر پیکربی جانم خنجرمیزدند

اشک میریختم گریه کنان

این اولین شبی نبودکه نتوانستم بخوابم

اخرین شب تنهای من هم نخواهد بود

نمی دوانم چه چیزی را دراین دنیا گم کردم

که اینگونه پریشانم و میترسم

کاش یکی می امد و میگفت

گم شده ام چیست و کجاست

 که بودیم ،نبودیم کسی     کشت ما را غم بی هم نفسی    

تا که رفتیم همه یار شدند     خفته ایم و همه بیدار شدند

قدر آیینه بدانیم چو هست    نه در آن وقت که اقبال شکست 

 

  دیشب بازنتوانستم بخوابم



:: بازدید از این مطلب : 320
|
امتیاز مطلب : 87
|
تعداد امتیازدهندگان : 26
|
مجموع امتیاز : 26
تاریخ انتشار : 22 تير 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : دل سوخته

هرچه آرزوی خوبه مال تو


هر چه که خاطره داری مال من

 

اون روز های عاشقونه مال تو


این شبای بیقراری مال من

 

منم و حسرت با تو ما شدن


تویی بدون من رها شدن

 

آخر غربت دنیاست ، مگه نه؟


اول دوراهی آشنا شدن

 

توی نگاه آخر تو


آسمون خونه نشین بود


دل تو شکسته بودند


همه ی قصه همین بود

 

می تونستم با تو باشم


مثل سایه مثل رویا


اما بیدارم و بی تو


مثل تو تنهای تنها

 



:: بازدید از این مطلب : 366
|
امتیاز مطلب : 73
|
تعداد امتیازدهندگان : 20
|
مجموع امتیاز : 20
تاریخ انتشار : 21 تير 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : دل سوخته

تنهایی رو دوست دارم چون بی وفا نیست .


تنهایی رو دوست دارم زیرا دروغ نیست .


تنهای رو دوست دارم چون هیچ وقت منو تنهای نمیزاره  .


تنهای رو دوست دارم چون همیشه حاضره به دردو دلام گوش کنه .


چقدر تنهامو این تنهای رو دوست دارم .


خدا جون بازم با دستها خالی گونه ها خیس دارم میاد سراغت .


خدا جون من بنده ضعیف تو هستم و نمیتونم تو مشکلات زندگیم موفق باشم .


پس چرا به دادم نمیرسی . این بغض لعنتی داره خفم میکنه . از همه چی بیزارم . این روزها این ساعتها که

یکی از نعمتها توست اصلا نمیدونم چطوری دارم میگذرونمش .


خدا جون به دادم برس منو یاری کن  ... خیلی بهت احتیاج دارم

 

 



:: بازدید از این مطلب : 329
|
امتیاز مطلب : 82
|
تعداد امتیازدهندگان : 25
|
مجموع امتیاز : 25
تاریخ انتشار : 21 تير 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : دل سوخته
آخر بگو چگونه بیاسایم،وقتی دلم برای تو می گیرد

 

در این زمان که کودک احساسم،در تنگنای فاصله میمیرد

در این حصار فاصله هایی که،می راندم به گوشه ی تنهایی

آسان دگر نمی گذرد ایام،سخت است بی تو صبر و شکیبایی

دیگر کدام صبر توان دارد،برگیرد این غبار جدایی را

مرغ اسیر در قفس صیاد،کی سر دهد سرود بهاری را

گفتم بهار و یاد نگاه تو،در دل چراغ خاطره روشن کرد

گویی دوباره این تن تبدارم،تن پوش عشق و معجزه بر تن کرد

عشقی لطیف رنگ همان اعجاز،در آن شبی که پنجره هم خندید

آن روزها که با تپش هر صبح،یاس از شمیم موی تو می رویید

اما بهار دلکش و عطر یاس،همواره در تهاجم پاییز است

سهم من از طلوع نگاه تو،دلتنگی غروب غم انگیز است

هرچند من غروب غم انگیزم،در دفترم نمانده سرودی شاد

هرگاه از خیال تو بگذشتم،این شعر را دوباره بخوان در یاد

اینجا کسی هنوز دلش تنگ است،با هر نفس برای تو میمیرد

آخر بگو چگونه بیاسایم،وقتی دلم برای تو می گیرد....



:: بازدید از این مطلب : 388
|
امتیاز مطلب : 82
|
تعداد امتیازدهندگان : 25
|
مجموع امتیاز : 25
تاریخ انتشار : 21 تير 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : دل سوخته



:: بازدید از این مطلب : 389
|
امتیاز مطلب : 51
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
تاریخ انتشار : 15 تير 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : دل سوخته

 

لحظه‌هارو با تو بودن             در نگاه تو شكفتن

حس عشقو در تو ديدن           مثل روياي تو خوابه

 با تو رفتن با تو موندن            مثل قصه تورو خوندن

تا هميشه تورو خواستن         مثل تشنگي آبه

 اگه چشمات منو مي‌خواست   تو نگاه تو ميمردم

اگه دستات مال من بود          جون به دستات مي‌سپردم

 اگه اسم مو مي‌خوندي       ديگه از ياد نمي‌بردم

اگه با من تو مي‌موندي         همه دنيارو مي‌بردم

 بي تو اما سرسپردن            بي تو و عشق تو بودن

تو غبار جاده موندن              بي تو خوب من محاله

 بي تو حتي زنده بودن           بي هدف نفس كشيدن

تا ابد تورو نديدن                     واسه من رنج و عذابه

 اگه چشمات منو مي‌خواست   تو نگاه تو ميمردم

اگه دستات مال من بود            جون به دستات مي‌سپردم

 اگه اسم مو مي‌خوندي           ديگه از ياد نمي‌بردم

اگه با من تو مي‌موندي             همه دنيارو مي‌بردم

 توي آسمون عشقم غير تو پرنده اي نيست

روي خاموشي لبهام جز تو اسم ديگه اي نيست

توي قلب من عزيزم هيچ كسي جايي نداره

دل عاشقم به جز تو هيچكسي رو دوست نداره

 اگه چشمات منو مي‌خواست

تو نگاه تو ميمردم                   اگه دستات مال من بود

جون به دستات مي‌سپردم       اگه اسم مو مي‌خوندي

ديگه از ياد نمي‌بردم                اگه با من تو مي‌موندي

                       همه دنيارو مي‌بردم



:: بازدید از این مطلب : 446
|
امتیاز مطلب : 75
|
تعداد امتیازدهندگان : 19
|
مجموع امتیاز : 19
تاریخ انتشار : 15 تير 1398 | نظرات ()