نوشته شده توسط : دل سوخته

نازک دل دل شیشه ای

از بس که عاشق پیشه ای


با من تو از یک ریشه ای

 


نازک دل دل شیشه ای



سکه عشق به نام توست


دنیا هنوز به کام توست


امید من به زندگی سلام توست



تو که صاحب اختیار دو چشم نازنینی


با نگاه عاشقانه زندگی میافرینی


توکه با هرم نفسهات دم گرم آخرینی


منو با این دل عاشق چرا عاشق نمی بینی



نازک دل دل شیشه ای


از بس که عاشق پیشه ای

 


با من تو از یک ریشه ای


نازک دل دل شیشه ای

تقدیم به نازک دل دل شیشه ای که خودش میدونه چقدر...........

 



:: بازدید از این مطلب : 248
|
امتیاز مطلب : 63
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17
تاریخ انتشار : 17 مرداد 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : دل سوخته

محبت يعنی: بر پاييز گريستن، با چشم بسته دنيا را ديدن، شب را چشيدن، سکوت کردن.

 محبت يعنی: بر گذشته اشک ريختن، عشق را يادآور شدن، دستهای باد را به گرمی فشردن، و با باران خنديدن، آسمان را به خدا واگذار کردن.

 محبت يعنی: تپش قلب دو عاشق، يعنی شمارش نفسهای معشوق، يعنی جان دادن، يعنی گرمای دست دو  دلداده.

کجاست محبت؟ چرا نمی‌آيد؟....من منتظرم...بيا

منتظرتم کجایی .... بیا بیا بیا

 



:: بازدید از این مطلب : 240
|
امتیاز مطلب : 95
|
تعداد امتیازدهندگان : 29
|
مجموع امتیاز : 29
تاریخ انتشار : 16 مرداد 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : دل سوخته

  

تورا دوست دارم ولي هرگزبرايت اشك نخواهم ريخت 

تورادوست دارم ولي هرگز برايت گل سرخي هديه نخواهم آورد 

تورادوست دارم ولي هرگزدرآتش عشقت نخواهم سوخت

 

مي دوني چرا ؟

 

چون با اولين نگاه اولين قطره ي اشك ازچشمانم فرو ريخت 

چون با اولين نگاه قلبم را كه بهترين گل سرخ بود هديه دادم 

چون با اولين نگاه درآتش عشق تو سوختم 

دوســــتــــــت دارم

 

به تو و عشق تو ایمان دارم



:: بازدید از این مطلب : 283
|
امتیاز مطلب : 57
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16
تاریخ انتشار : 16 مرداد 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : دل سوخته

 

 

 

عشق وپریشانی    

در اين   ظلمت شب  اندوهگین تلخ تنهائی 

 چه می پيچم    بخود 

چون  پيچکی   بر شاخهء هستی  

 چه ميسوزم

به سان هيزمی در آتش عشقی توان فرسا

ز درد   جانفزای    قلب   محنت بار!

 و می پرسم  ز تنها شاهدم

در اين شب غمگين تنهايی

  خداوندی   که   بيدار است   

و می بيند   سرشگم    را

:چرا آخر نمی ميرد دلم 

 در بی کسی های شب اندوه؟!

و آخر   از  چه  رو   اين   

 عاشق  سرگشتهء  غمگين

نمی يابد  بدل   ا ميد   وصلی را؟؟؟! 

باميد   خداوندی   که هرگز  قلب  انسان را

ز خود نوميد و ا ز درگاه خود رانده  نمی سازد

چرا  همچون  پرنده  بر   سر بام   دل انسان

به شور  و رغبت  و شوقی  فزون بنشست

؛ اميدی سرخ؛

به نام عشق ...

 و ناگه   پرکشيد   و   رفت ...

؛( بدون آنکه خود خواهد  پريدن را )؛!

کسی   او   را   پراند  ...........

و دست او همواره پنهان است

چه  نامم  اين   پریدن  را؟!

بگويم دست تقدیر است؟!

ولی   هرگز    نميدانی !!!

ز چشم آدمی پنهان فقط اين نيست!

گهی ديدن  ، شنيدن،    باز پرسيدن

و  تنها   ؛ هيس؛ ! ... ساکت باش

خدا   اينگونه   ميخواهد!

 ولی در باور من نيست!

  چنین در باور من نیست! 

به من  تنها  بگو : يــارب

اگر نتوان  توکل بر  تو هم   کردن

چه سان بايد در اين ظالم سرای

 دوُن نامردی... به اسم زندگانی

؛ زنده بودن ؛ را ... توان بخشيد؟!

و بر نوميدی دل چيرگی چّون داشت؟!

اگر دل از تو هم نوميد بايد کرد؟!

که   اين  ديگر ... توانم    نيست!!

بگو  يــارب  چه  معنايی   است؟

تضــاد اينهمه  انديــشه و اعــمال؟!

کدامين باور ی اينگونه پا برجاست؟!

که با يک باور ديگر ...

به ويــرانی نيــانجــامــد؟!

و ديگر بار،به  ســرگردانی آدم نيــانجــامـد؟!

که حيران مانده در هر باوری ...     

 پر شک و  پر  ترديد !!!!

      کدامين راه ...  کدا مين فکر ...   

کدامين عشق...کدامين غم

به راه رستگاری ره برد آخر؟؟!!!

چرا اکنون

مرا اينسان پريشان می نهی بر جای؟!!!

ز حيرت لحظه لحظه باز می پرسم

ز خود اين پرسش ديرينه را هر دم

کد امين راه....کدامين راه.... را بايد

به راه زندگی پيمود؟!

همان راه درستی را ... 

 که گر   پيمودنی باشد

سرانجامش به ناکامی نباشد باز!!!

وگر اين گفته ها را ناشنيده

بايدم پنداشت

چرا گفتی؟! ...چرا گفتی؟!

...که سرگردان بمانم در ره رفتن

ببینم صد تمسخر راکه میگویند:

چرا ساده لوح و خوش باوری... اینسان؟!

و آنهم در چنین دنیای تزویری!

ز این خوش باوریهایت حذر کن

تا که نشکستی

 

 

 

بدســت مــردم دنـــیا!

"خـــداونـــدا "

 

"خـــداونـــدا "

و گــر بايد چو  آويـــزه  .. 

به گوش خود نگه  دارم

...تمام گفته هایت را

چرا پايان آن اينگونه غمبار است؟!

که اعمالش مرا در نزد  دنيای دروغ و ظلم

به مجنونی کند شهره؟!

چرا يارب نمی يابم ، رهی تا بازبگشايد

ره  بر تو رسيدن را؟!

بدون آنکه در ديوانگی شهره شوم آخر! 

چــــرا يـــارب

چرا   يــارب  هر آنکس راه تو پيمود

به نزد  ديگران  هرگز نشد   باور؟!

چرا  يارب  دروغ و  نا درستی ها

به  چــشم  و قــلب   انــسانها

 خــوش آيــند اســـت؟!

"چو ميگوئی دروغی"...باورت دارند!

چو ميگوئی حقيقت را ....  ترا دیوانه پندارند!

و با يک ساده..جا مانده از دنيا

که   از  رنگ فریب   مردم دنيا

نميداند کلامی را ...!

نمی بيند به دنیا  دام و صیادی !

"اسیر خوش خیالی های رویائیست!

ترا هر دم به رنجی ...سخت آزردند

و يا با ديدهء ترديد ...ترا زير نظر دارند

که او ديگر چگونه آدمی در بين انسانهاست

چو ؛ او؛ ديگر ميان مردمان کمياب و نا پيداست!

و شايد زير اين چهره ...فريبی تلخ پنهان است!

عجب دنيای غمناکی...عجب دنيای غمناکی!

عجب در اينهمه پندار بی سامان ...

ميان مردمی دور از تو ای يارب......

مرا خود رهنمايی کن !

که بس آ زرده از اين مردمان هستم

و بس دلتنگ!

و بس بی همزبان... تنها!

و بس بی همزبان... تنها! 

 



:: بازدید از این مطلب : 272
|
امتیاز مطلب : 69
|
تعداد امتیازدهندگان : 21
|
مجموع امتیاز : 21
تاریخ انتشار : 14 مرداد 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : دل سوخته

حج باشکوه ترین عبادت دسته جمعی است و رفتن به مکه مکرمه و شرکت در این فریضه عظیم اجتماعی آرزوی هر مسلمانی است.
حج یعنی هجرت از خانه خویش به سوی خانه خدا برای لبیک گفتن به دعوت حق
.
از گذشته همیشه عشق به حضور در مکه و دیدن خانه خدا از نزدیک در وجود من شعله ور بوده و هست،

گمانم بر این است برای عشق به محرم شدن، عشق به طواف به دور کعبه،
عشق به سعی بین صفا و مروه و عشق به سایر مناسک حج دعوت شدم.
و این را خوب می دانم که تمام این ها مراحلی هستند برای خودشناسی، خداشناسی و بازگشت به سوی معبود کعبه و مدینه و «بقیع» میعادگاهی است برای عاشقان پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) طاهرش تا در صفای سرزمین وحی دل از دنیا کنده و به آخرت خویش بیندیشیم.
تک تک لحظه های ناب سفرحج برای زائران بسیار گرانقدر و جاوید است
.

دلم تنگه بازگشتت

بیا عزیزم که سخت بی تو دلتنگم

دلتنگ دلتنگ



:: بازدید از این مطلب : 274
|
امتیاز مطلب : 64
|
تعداد امتیازدهندگان : 18
|
مجموع امتیاز : 18
تاریخ انتشار : 10 مرداد 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : دل سوخته

ای آخرین آوای سرمد کجایی مهدی آل محمد

 بیا آقا همه چشم انتظارند گل زهرا دگر طاقت ندارند

خدایا با ظهور آیه ی نور بده شادی به دلهای پر از شور

  دلم می میرد با داغ جدایی بیا یابن الحسن آقا کجایی

عزیزم جات توی این جشن و سرور خیلی خالیه

می دونم الان یه جای بهتر تشرف داری اما دلم نفسشو کم داره

دلتنگم

احساس می کنم توی یادمی و بهم فکر می کنی

کاش می تونستی کاش ...

منتظرتم منتظرررررررررررر تا بیایی



:: بازدید از این مطلب : 295
|
امتیاز مطلب : 66
|
تعداد امتیازدهندگان : 18
|
مجموع امتیاز : 18
تاریخ انتشار : 4 مرداد 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : دل سوخته

 

هيـچ جـز يـاد تـو ، روياي دلاويـزم نـيست


هيـچ جـز نـام تـو ، حـرف طـرب انگـيزم نـيست!


عـشق مي ورزم و مي سـوزم و فـريـادم نـه!

دوست مي دارم و مي خـواهـم و پـرهـيزم نـيست.

نـور مي بـيـنم و مي رويـم و مي بـالم شـاد ،

شاخه مي گـستـرم و بـيـم ز پـائـيـزم نـيست.

تـا به گـيتي دل از مهـر تـو لبـريـزم هـست

کـار با هـستي  از دغـدغـه لـبريـزم نـيست

بخـت آن را کـه شـبي پـاک تـر از بـاد  سـحر ،

بـا تـو ، اي غـنچه نشکـفـته بـياميـزم نـيست.

تـو بـه دادم بـرس اي عـشق ، که با ايـن هـمه شـوق

چـاره جـز آنکـه به آغـوش تـو بگـريـزم نـيست.

منتظرتم برگرد خیبی زود الان سه روزه پیشم نیستی و ازت بی خبرم

دلتنگی ها م رو پایانی نیست

بی تاب محبت نوشتنم

بی تاب عطر حضورت

بی تاب تو فقط تو

بیا



:: بازدید از این مطلب : 254
|
امتیاز مطلب : 70
|
تعداد امتیازدهندگان : 19
|
مجموع امتیاز : 19
تاریخ انتشار : 2 مرداد 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : دل سوخته

کاش می شد لحظه ها را پس گرفت           کاش می شد از تو بود و با تو بود

کاش می شد در تو گم شد از همه             کاش می شد تا همیشه با تو بود

 

 

با من امشب چیزی از رفتن نگو        

 نه نگو از این سفر با من نگو

من به پایان می رسم از کوچ تو

 با من از آغاز این مردن نگو

 کاش فردا را کسی پنهان کند

 لحظه را در لحظه سرگردان کند 

کاش ساعت را بمیراند به خاک 

 ماه را بر شاخه آویزان کند

می روی تا قصه را غمنامه تدفین گل 

 می روی تا واژه را باران خاکستر کنی

 ثانیه تا ثانیه  پلواره ویران شدن   

 می روی تا بخشی از جان مرا ویران کنی 

 

دوست دارم منتظرم بازم بیایی

بازم بتونم گرمای بودنتو احساس کنم از کلمات از عطر مهربونی لحظه ها

از حالا یه عالمه دلتنگم

بیا زود زود بیا... منتظرتم

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.
بدون فقط تو در قلبمی


:: بازدید از این مطلب : 356
|
امتیاز مطلب : 104
|
تعداد امتیازدهندگان : 30
|
مجموع امتیاز : 30
تاریخ انتشار : 30 تير 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : دل سوخته

سلام ای غروب غریبانه ی دل.........سلام ای طلوع سحرگاه رفتن


سلام ای غم لحظه های جدایی.....خداحافظ ای شعر شبهای روشن


خداحافظ ای قصه ی عاشقانه........خداحافظ ای آبی روشن دل


خداحافظ ای عطر شعر شبانه
........خداحافظ ای همنشین همیشه


خداحافظ ای داغ بر دل نشسته......تو تنها نمی مانی ای مانده بی من


تو را می سپارم به دل های خسته..تو را می سپارم به دامان دریا


اگر شب نشینم اگر شب شکسته..تو را می سپارم به رویای فردا


به شب می سپارم تو را تا نسوزد
....به دل می سپارم تو را تا نمیرد


خداحافظ ای بر غبار دل من ...........خداحافظ ای ای سایه سار همیشه


اگر سبز رفتی، اگر زرد ماندم..........خداحافظ ای نوبهار همیشه

هميشه خداحافظي يه جورايي برام سخت بوده يه بغض غريب

اذيتم ميكنه . اما مطمئنم اين خداحافظي خيلي زود تبديل به سلام ميشه.

 



:: بازدید از این مطلب : 261
|
امتیاز مطلب : 86
|
تعداد امتیازدهندگان : 24
|
مجموع امتیاز : 24
تاریخ انتشار : 30 تير 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : دل سوخته



:: بازدید از این مطلب : 279
|
امتیاز مطلب : 81
|
تعداد امتیازدهندگان : 23
|
مجموع امتیاز : 23
تاریخ انتشار : 29 تير 1398 | نظرات ()