بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 115
بازدید هفته : 119
بازدید ماه : 4
بازدید کل : 90493
تعداد مطالب : 76
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1
نوشته شده توسط : دل سوخته
ا به پای هم می رفتیم خوش و سرمست و عالی
غم تو کوله مون نبودش با دلی آبی آبی
فکر فردایی نبودش تویه روزهای زمینی
آرزومون همین بود بریم تا قله هستی
شعر رفتنو سرودیم میون برگای پاییز
هم قسم شدیم من و تو تا ته ماتم و مستی
عمرمون رو گذاشتیم برای سفر ٬ ما دو تا
تا شاید پیدا کنیم عشق ٬ لابه لای بی کسی ها
گفتیم می مونیم تا ته بارون همین جا
رنگین کمون بشه شاید سهم ما از آرزوها
چه قشنگه دنیا با این همه رویا
کاشکی بود زندگی مثل خیال ماها
اما هوای غم شد ٬ هوای خونه هامون
نمی دونم چه جوری غصه نشست تو دلامون
هرچی پل بود بینمون خراب شد
آب قله عشق واسمون سراب شد
آخه اون قله چی میشه که آرزوشو داشتم
با هیچ همسفری نشد که بهش برسم
توان رفتم نمی ده این پاهای خمیده
نشد که یکی تو راه دستمو بگیره
می تونم دست رویه پاهام بزارم
مشت کنم ٬ رو به هیچ کس باز نکنم
دست رو به آسمون به اون بزرگی
مگه میشه تو کف نگیره ماهو روزی
عشق آسمون خیلی عظیمه
از خاطرم رفته بود که دلم اونجا گیره
قلب عاشقم هنوزم به امید قله نشسته
خیلی دوره ٬ اما خیالش از بینمون نرفته
کاش می دونستی چه غمی تو دلمه
کاش این همه ما محکوم نمی شدیم
حرف ، حرف دلتنگی بود و کم توقعی نه محکوم شدن ، حرف حرف دلم بود که چقد بی تاب نبودنتم اما انگار ناخواسته دادگاه تشکیل شد....کاش کاش حسمو مثل همیشه می فهمیدی...