نوشته شده توسط : دل سوخته

عمری با غم عشقت نشستم.

به تو پیوستم واز خود گسستم

.ولیکن سرنوشتم این سه حرف بود

.تو را دیدم.

پرستیدم .

شکستم



:: بازدید از این مطلب : 1487
|
امتیاز مطلب : 150
|
تعداد امتیازدهندگان : 36
|
مجموع امتیاز : 36
تاریخ انتشار : 20 دی 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : دل سوخته

Lets welcome the year which is fresh and new,Lets cherish each moment it beholds, Lets celebrate this blissful New year. Merry X-mas

 

بیا به سالی که جدید و تازست خوشامد بگیم، بیا تک تک لحظه هاشو گرامی بداریم، بیا این سال نوی پربرکت رو جشن بگیریم.

 کریسمس مبارک



:: بازدید از این مطلب : 1382
|
امتیاز مطلب : 98
|
تعداد امتیازدهندگان : 27
|
مجموع امتیاز : 27
تاریخ انتشار : 11 دی 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : دل سوخته

 

دستم را  جلو می آورم

مرا می بینی؟

من همانم

من را پس می زنی

یاد روز  آشنایی می افتم

خیلی غریبه شده ام نه؟من دروغگو نیستم

دستان تو نخواستند چشمان تو نخواستند

دیگر نتوانستم

باور کن سخت بود... فرار کردم تا تو  آرام شوی

اما باز هم تورا کم آوردم

آمده ام یک بار دیگر

....

دیرزمانی است که انتظار مرا احاطه کرده

 

انتظاری که پایان مبهمی دارد

انتظاری که بیش از پیش دشوار می شود

وقتی زمانه نهی ات می کند

وقتی سیاهی و پلیدی در اطرافت سایه می گستراند

وقتی همراهی نداری

و

وقتی نمی توانی او را لمس کنی ...

 

ساعتی پیش بود

یا شاید چند روزی باشد که

آسمان اجازه داد گستره اش را نظاره کنم

همه می گویند هوا ابری است

یا حداقل با روزهای پیش فرقی ندارد

اما من آسمان را صاف می بینم!

آیا این فقط یک احساس است؟

نمی دانم

شاید بتوانم آگاهی ، را بیابم که قانعم کند زندگی سراسر احساس است!



:: بازدید از این مطلب : 1188
|
امتیاز مطلب : 94
|
تعداد امتیازدهندگان : 25
|
مجموع امتیاز : 25
تاریخ انتشار : 5 دی 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : دل سوخته

 



:: بازدید از این مطلب : 1287
|
امتیاز مطلب : 135
|
تعداد امتیازدهندگان : 33
|
مجموع امتیاز : 33
تاریخ انتشار : 7 آذر 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : دل سوخته

چند خطي باز براي اينكه بداني هنوز هم به يادت هستم...

 

بيا اي روياي قشنگ، بيا تا به همه نشان بدهيم كه رويا را فقط در عالم خواب نميشود زيارت كرد، بيا تا به همه ثابت كنيم كه ميتوان به روياها هر چقدر هم دور، دست يافت... بيا تا دست در دست هم فرياد بزنيم كه عاشق هستيم و عشق زيباست و عشق هنوز هم وجود دارد... ميخواهم رازي را با تو در ميان بگزارم:هيچ ميدانستي اي نازنين من كه من قبل از تو عاشق باران بودم؟ و هيچ خبر داري كه وقتي عاشق تو شدم باران هم زيباتر شد؟؟ وقتي آسمان ناگهان خشمگين ميشود و صورت مهربانش سياه ميگردد و ناگهان بغضي كه روزهايي بسيار تحمل كرده، ميشكند، من هم بيرون ميروم و آسمان به ديدن من ميايد و دستهايم را در دستهايش ميگيرد و ميگويد كه باز هم خبري براي من دارد. و من گوش ميكنم، ساكت و بي صدا... و او همچنان درددل ميكند و ناگهان غرشي ميكند و به يادم مياندازد كه
”اي ديوانه تو هم خود عاشقي پس چرا برايت تعريف كنم؟ تو خوب ميفهمي چه ميكشم...“ آنگاه است كه من هم بي امان گريه را سر ميدهم و با تكان دادن سر زمزمه ميكنم:”ميفهمم، ميفهمم...“ و همچنان من و آسمان در آغوش هم ميگرييم... و آسمان بار ديگر باز بانگ بلند ميكند كه:” بيا به من قول بده كه وقتي به دلداده و شيفته ات رسيدي، مرا فراموش نكني...“ و من قول دادم... شاهزاده من بدان كه هر بار آسمان غمي داشت و به گريه افتاد من هم گريه خواهم كرد... ولي بدان كه گريه من ديگر از روي غم نخواهد بود بلكه گريه شادي خواهد بود كه من به عشق زندگي خود رسيده ام و من خوشبخت هستم ولي حيف كه آسمان هنوز هم تنهاست...
اي عشق من، اين بود راز من بود... مرا همچنان دوست بدار، چرا كه من هميشه دوستت دارم

سوختن؟ رسم عاشقی اين نيست که تک و تنها بسوزی و ديگر نمانی، ... کاش می دانستيم که زودتر از ما، عشق ماست که برای دوری ما می سوزد و می سازد... کاش می فهميديم که قدر بودن، قدر عاشقی، قدر عشق چيست و چقدر است، کاش بيراه نمی رفتيم و می مانديم چون روز اول، عاشق، عاشق، ...

بازی با کلمات قشنگ است، بازيگری حرفه ای می خواهد، اما، قسم ، که حقيقت عشق، وجود هرگونه بازی و بازيسازی را بی نياز از دروغ و نيرنگ می سازد...

نمی دانم! بلد نيستم! من نمی دانم دل سوختن برای چيست؟ مرا سوختنی نباشد جز برای عشقم، برای او، برای بودن با او و دور ماندن از او، می سوزم، آری، اما نه به درد اين بازيگر قهار و خوشرنگ زندگی، نه به سختی و دل تنگی نمادين اين دنيای پوشالي...

آری می سوزم، از درد دور بودن و عاشقی، از غم اش ردی، می سوزم، اما نمی دانم چرا؟ ... خودی برايم ديگر نمانده است، نمی خواهم، خودی را که ز عشقم دور می سازد نمی خواهم، می سوزانمش، آری، می سوزانمش هر دل و هر نگاهی که مرا دور سازد از عشقم،

و می بوسم، می بويم، می جويم دلی را، دستی را، سخنی را، نگاهی را، هر نسيم و بادی را که وجودم را به او و عشقم نزديک سازد،

من بنده عشقم، بنده عاشقی...



:: بازدید از این مطلب : 1247
|
امتیاز مطلب : 80
|
تعداد امتیازدهندگان : 24
|
مجموع امتیاز : 24
تاریخ انتشار : 1 آذر 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : دل سوخته

تو نزدیکی که ماهی ها به سمت خونه برگشتن
به عشقت راه دریا رو بازم وارونه برگشتن
تو این دنیا یه آدم هست که دنیاشو تو می بینه
کسی که پای هفت سینت یه عمر سیب می چینه
کنار سبزه و سکه کنار آب و آیینه
تموم لحظه های شب سکوتت هفتمین سینه
تو هم درگیر تشویشی مثه حالی که من دارم
برای دیدنت امشب تموم سال بیدارم
هوای خونه برگشته تموم جاده بارونه
یه حسی تو دلم میگه تو نزدیکی به این خونه
هوای خونه برگشته تموم جاده بارونه
یه حسی تو دلم میگه تو نزدیکی به این خونه
کنار سبزه و سکه کنار آب و آیینه
تموم لحظه های شب سکوتت هفتمین سینه
تو هم درگیر تشویشی مثه حالی که من دارم
برای دیدنت امشب تموم سال بیدارم
تو نزدیکی که ماهی ها به سمت خونه برگشتن
به عشقت راه دریا رو بازم وارونه برگشتن
تو این دنیا یه آدم هست که دنیاشو تو می بینه
کسی که پای هفت سینت یه عمر سیب می چینه
هوای خونه برگشته تموم جاده بارونه
یه حسی تو دلم می گه تو نزدیکی به این خونه
هوای خونه برگشته تموم جاده بارونه
یه حسی تو دلم می گه تو نزدیکی به این خونه
هوای خونه برگشته تموم جاده بارونه
یه حسی تو دلم می گه تو نزدیکی به این خونه
تو هم درگیر تشویشی مثه حالی که من دارم
برای دیدنت امشب تمام سال بیدارم



:: بازدید از این مطلب : 1300
|
امتیاز مطلب : 101
|
تعداد امتیازدهندگان : 27
|
مجموع امتیاز : 27
تاریخ انتشار : 1 آذر 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : دل سوخته

 



:: بازدید از این مطلب : 1277
|
امتیاز مطلب : 119
|
تعداد امتیازدهندگان : 30
|
مجموع امتیاز : 30
تاریخ انتشار : 1 آذر 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : دل سوخته

آن هنگام که آفتاب، در ميان آسمان است، درهاي رحمت خداوند، به روي زمينيان گشوده مي‏شود، فرشتگان، سبدْ سبدْ گل‏هاي رحمت و مغفرت مي‏آورند و چشم‏ها به آسمان است، دست‏ها بالا مي‏رود و از حنجره‏ها، نداي «الّلهم»، بلند است. امروز، عرفه است؛ روز بيداري از غفلت‏ها، روز درک آفريدگار هستي؛ روز بارش رحمت الهي و روز استغفار است.
«عرفات»، جلوه بندگي....

در زلال آفتاب نگاه خداوند، قنوت عشق را عاشقانه به زمزمه می نشینم، در روز عرفه که سجاده ای به وسعت هستی گسترده است،می‎خواهم در ابری‎ترین لحظه‎ها فریاد بزنم و از باران عرفه سیراب شوم

الهى چون در تو مى نگرم از آنچه خوانده ام شرم دارم.
*******
الهى از نماز و روزه ام توبه كردم بحق اهل نماز و روزه ات توبه اين نا اهل را بپذير.
*******
الهى عقل گويد الحذر الحذر، عشق گويد العجل العجل آن گويد دور باش و اين گويد زود باش.
*******
الهى اگر چه درويشم ولى داراتر از من كيست كه تو دارايى منى.
*******
الهى روزم را چو شبم روحانى گردان و شبم را چون روز نورانى.
*******
الهى اگر ستار العيوب نبودى ما از رسوايى چه مى كرديم.
*******
الهى اثر و صنع توام چگونه بخود نبالم.
*******
الهى كلمات و كلامت كه اينقدر شيرين و دلنشين اند خودت چونى.
*******
الهى خنك آن كس كه وقف تو شد.
*******
الهى اگر گلم و يا خارم از آن بوستان يارم.
*******
الهى ديده از ديدار جمال لذت ميبرد و دل از لقاى ذوالجمال.
*******
الهى اگر بخواهم شرمسارم و اگر نخواهم گرفتار.
*******
الهى دولت فقرم را مزيد گردان.
*******
الهى اگر عنايت تو دست من را نگيرد از چهل ها چله من هم كارى برنيايد



:: بازدید از این مطلب : 1214
|
امتیاز مطلب : 107
|
تعداد امتیازدهندگان : 28
|
مجموع امتیاز : 28
تاریخ انتشار : 25 آبان 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : دل سوخته

 

 

 

تولدت مبارک امیدوارم 100 سالگیت هم همین جا جشن بگیرم تک و تنها

 

 

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.
23 آبان تولدت مبارک


:: برچسب‌ها: تولد ,
:: بازدید از این مطلب : 1114
|
امتیاز مطلب : 290
|
تعداد امتیازدهندگان : 96
|
مجموع امتیاز : 96
تاریخ انتشار : 23 آبان 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : دل سوخته

www.aviny.com/Voice/Madiheh/ezdevaj_ali_zahra/ezdevaj_ali_zahra.aspx

تنها نشسته ام.... خدای من !....آنقدر خسته ام که تنها تو میدانی !...می دانی ؟!!.....یقین دارم که از عمق تنهاییم آگاهی....

 

با دیدگانی تار ... می نویسم ... برای تو و برای دل !

دل !....این دل تنگ و تنها ... امروز تنهاتر از هر زمان دیگری هستم.....

تو هستی ! .... در تار و پود لحظاتم.... اما ...

اما.....سهم من از این دنیای رنگی همیشه تنهایی بوده ....

چشمانم را از من مگیر...بگذار تا جان دارم برای تو بنویسم... برای تو و از تو ! ....تویی که مهربانترینی...

خدایا !..........دریاب حال مرا که....از وصف حالم عاجزم....و خسته....

دریاب مرا ! این بنده ی سراسر بغض و حسرت را....

صبر !....صبر را به من هدیه کن !

خدایا !...بگذار دست یابم به هر آنچه که دلم با او آرام میگیرد ...و مگذار ! تو را قسم به خداییت مگذار گناه کنم....

خدایا ! مواظبم باش ! مواظب این روح بی قرار و تنهایم باش !

خدای مهربانم ای بی کران نازنین !...عاشقم بر تو و هر آنچه که به من هدیه می کنی !

بهترین ها را به قلب بی قرار و تنهایم هدیه کن ...ای قدرتمند بی نهایت کریم.

دوستت دارم ای مهربان ...تو را سپاس برای همه ی رحمت هایت ...

با من بمان....خدا....با من که تنها تو نگهدار منی ! به تو و محبت و مهر و هدایتت نیازی مبرم و عمیق دارم.

خدای من !

 

ای تنها امید و تکیه گاهم ! ای که همه چیز در درستان پرقدرت توست ...

ای که بر همه چیز آگاهی ...

مهربان من !

تو تنهای امید من در لحظات سخت زندگی ام هستی ...

تو را قسم به قدرت بی حد و کرانت مرا کمک کن و مگذار که در ... آنچه برای من مشکل است و برای تو سهل ... درمانده شوم ...

خدایاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا ... !

تو را از اعماق وجودم صدا می کنم و از صمیم قلبم با نهایت عجز ... از تو و مهر و لطف و عنایت همیشگی ات تمنا می کنم کمکم کنی و بگذاری که همه چیز به خوبی برای من پیش برود...و آنجایی که هیچ چیز در دست من نیست...و فقط قدرت بی کرانت می تواند همه چیز را روبراه کند...تو با من باش مهربانا !

کمکم کن !

مشکلم را حل کن...!

تو را قسم به خدایی ات ! ای قدرتمند بی کران ...!

منتظر مهر و لطف بی نهایت تو هستم ای بی کران مهربان و ای خدای متعال و قدرتمند من !

تو را سپاس برای همه ی مهربانی هایت...!

منتظرم !

منتظر پاسخی شیرین ... به شیرینی تمام مهربانی هایت هستم ...!

خدایا !

چشم براهم .............................!

چشم براه مهر بی حد و نهایت و همیشگی توام ای مهربان !



:: بازدید از این مطلب : 947
|
امتیاز مطلب : 266
|
تعداد امتیازدهندگان : 83
|
مجموع امتیاز : 83
تاریخ انتشار : 17 آبان 1398 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 8 صفحه بعد